درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
لینکهای غیر اخلاقی حذف می شوند نويسندگان |
بهترین ها و جدیدترین های اینترنت
در این وبلاگ با جدیدترین تصاویر و جدیدترین مطالب دنیای اینترنت در خدمت شما هستیم
11 دی 1389برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : حسین
سخت ترين دوران امامت امام چهارم (عليه السلام) ![]() امام زين العابدين(عليه السلام) در مدت امامت خويش، سخت ترين دوران عمر خويش را سپري نمود به گونه اي که، عقل آدمي از درک آن عاجز و ناتوان است و قلم و بيان، توانايي ترسيم عمق آن را ندارد. حضرت در دوران امامت خويش با شش نفر از خلفاي جور، معاصر بود که عبارتند از: 1- يزيد بن معاويه (61 – 64 ق) 2- عبدالله بن زبير (61-73) 3- معاويه بن يزيد (مدت چند ماه از سال 64 ق) 4- مروان بن حکم (مدت نه ماه از سال 65 ق) 5- عبدالملک بن مروان (65 -86) 6- وليد بن عبدالملک (86 – 96) دشوارترين دوران امامت امام چهارم(عليه السلام)، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان است که مدت بيست و يک سال به طول انجاميد. مورخان عبدالملک را به عنوان فردي زيرک، با احتياط و دورانديش، اديب، باهوش و دانشمند معرفي مي نمايند.1 او پيش از رسيدن به قدرت، يکي از فقهاي مدينه به شمار مي رفت. و به زهد و عبادت و دينداري شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپري مي کرد به طوري که به او (حمامة المسجد) يعني کبوتر مسجد مي گفتند.2 اما به محض رسيدن به قدرت حالش تغيير يافت، محبت به دنيا و عشق به پست و مقام و رياست، چشم دلش را کور و اعتقاد و ايمان پوشالي او را بر باد فناء داد، و از اينجا معلوم مي شود که ايمان در عمق جان او جاي نگرفته بود والا با روي آوردن دنيا، تغييري در اخلاق و رفتارش ايجاد نمي شد و به گذشته ايماني خود پشت پا نمي زد. نقل مي کنند: بعد از مرگ پدرش، مشغول خواندن قرآن بود، به محض شنيدن خبر مرگ پدر، قرآن را بست و گفت: اينک بين من و تو جدايي افتاد! و ديگر با تو کاري ندارم.3 عبدالملک، در دوران رياست خود به جنايات فجيعي دست زده و با اين اقدامات غير انساني، لکّه ننگي در تاريخ اسلام از خود برجاي گذاشت. سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد.4 عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد.5 سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد
او روزي به سعيد بن مسيب گفت: چنان شده ام که اگر کار نيکي انجام دهم خوشحال نمي شوم و اگر کار بدي از من سر زند، ناراحت نمي شوم.6 عبدالملک در زمان رياست خود، افراد جنايتکار و خونخواري را در مناطق مختلف اسلامي به عنوان حاکم نصب کرد، آنها با زور و قلدري با مردم رفتار کرده و به دلخراش ترين جنايات دست خود را آلوده ساختند. افرادي چون حجاج در عراق، مهلب در خراسان و هشام بن اسماعيل در مدينه که همانند عبدالملک سفاک و بيرحم بود و شيعيان را مورد اذيّت و آزار و شکنجه قرار مي دادند. از ميان اين افراد ستمگر، حجاج در ظلم و ستم و جنايت گوي سبقت را از بقيه ربوده بود، به گونه اي که در تاريخ اسلام، جنايات وحشيانه او مشهور است.
گوشه اي از جنايات فجيع حجاج عليه شيعيان ![]() پس از شکست عبدالله بن زبير توسط حجاج، عبدالملک او را به مدّت دو سال به عنوان حاکم حجاز (مکه، مدينه و طائف) منصوب کرد. او در مدينه به جنايات فجيعي دست زد که از شنيدن آنها قلب هر انسان مؤمني به درد مي آيد، در تاريخ آمده است که حجاج در مدينه گردن گروهي از صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را که از بزرگان مدينه بودند را زد، افراد نامداري چون(جابر بن عبدالله انصاري، انس بن مالک، سهل بن ساعدي و ...) و جمع ديگري را به قصد خوار کردن آنان، داغ نهاد به اين بهانه که آنها کشندگان عثمانند. او هنگام ترک مدينه، سخنان بسيار زشت و زننده اي به زبان آورده و به ساحت مقدس پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله) اهانت کرد. در تاريخ آمده است که او چنين گفت: (خدا را سپاس مي گويم که مرا از اين شهر بزرگ بيرون مي برد. اين شهر از همه شهرها پليدتر و مردم آن نسبت به اميرالمؤمنين(عبدالملک) حقه بازتر و گستاخ ترند. اگر سفارش اميرالمؤمنين نبود، اين شهر را با خاک يکسان مي کردم، در اين شهر جز پاره چوبي که منبر پيامبر خوانند و استخوان پوسيده اي که قبر پيامبر مي دانند، چيزي نيست).7 بعد از مکه و مدينه، عبدالملک او را حاکم عراق کرد، تا از اين طريق بتواند با ايجاد رعب و وحشت در دل مردم، پايه هاي حکومت ظالمانه خود را تحکيم بخشد. عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد
وقتي وارد کوفه شد، به صورت فردي ناشناس با سر و صورتي پوشيده به مسجد آمد، صف مردم را شکافته و بر فراز منبر نشست و مدتي طولاني خاموش ماند. در بين مردم زمزمه در گرفت که اين کيست؟! يکي گفت: او را سنگسار کنيم، گفتند: نه،صبر کن ببينيم چه مي گويد؟ وقتي همه ساکت شدند حجاج، روي خود را باز کرد و در آغاز سخن گفت: (مردم کوفه! سرهايي را مي بينيم که چون ميوه ي رسيده، وقت چيدن آنها فرا رسيده است و بايد از تن جدا شود و اين کار به دست من انجام مي گيرد، و خون هايي را مي بينيم که ميان عمّامه ها و ريش ها مي درخشد...) اين سخنان تهديد آميز را همچنان ادامه داد تا اينکه مردم ديدند، سنگريزه از دست مردي که مي خواست او را سنگسار کند، بي اختيار به زمين افتاد.8 حجاج در بصره نيز، جنايات وحشيانه اي مرتکب شد که با آن جنايات صفحات تاريخ را سياه ساخت، به گونه اي که قلب هر خواننده اي از مطالعه آن، محزون و غمگين مي شود. طبق آنچه در تاريخ نقل شده است او وقتي به بصره آمد، به همراه سپاهيان خود، وارد مسجد شد، و با ترفند و نقشه اي شيطاني، مردم مظلوم را مورد حمله قرار دادند و آن مردم بي پناه وقتي چنين وضعي را ديدند، به بيرون مسجد هجوم آوردند، اما هر کس پاي از درِ مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد و لذا فراري ها مجبور شدند به مسجد برگردند و در آنجا نيز مجدداً مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند، به گونه اي که جوي خون تا درِ مسجد و بازار سرازير گرديد. مسعودي مي نويسد: حجاج بيست سال، فرمانروايي کرد و تعداد کساني که در اين مدت با شمشير دژخيمان وي يا زير شکنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود! و اين عده غير از کساني بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاي او کشته شدند. 9
نوشته مهدي صفري – گروه دين و انديشه تبيان
1- الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج4، ص520 2- سيره پيشوايان، ص242 3- تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص217 4- همان، 218؛ الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج4، ص522 5- زندگاني علي بن الحسين، دکتر شهيدي، ص98 6- سيره پيشوايان، ص243 و 244 7- تاريخ تحليلي اسلام، دکتر شهيدي، ص182 8- همان، ص184 9- سيره پيشوايان، ص247 و 248 11 دی 1389برچسب:, :: 23:0 :: نويسنده : حسین
دعای الیاس پیامبر در سجده ![]()
مفضل بن عمر میگوید: همراه دوستان برای ملاقات با امام صادق ـ علیه السّلام ـ رهسپار شدیم، به در خانه آن حضرت رسیدیم ولی خواستیم اجازه ورود بگیرم، پشت در شنیدم كه آن حضرت سخن میگوید، ولی آن سخن عربی نبود و خیال كردیم كه به لغت سریانی است، سپس آن حضرت گریه كرد، و ما هم از گریه او به گریه افتادیم، آن گاه غلام آن حضرت بیرون آمد و اجازه ورود داد. ما به محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسیدیم، پس از احوالپرسی، من به امام ـ علیه السّلام ـ عرض كردم! «ما پشت در، شنیدیم كه شما سخنی كه عربی نیست و به خیال ما سریانی است، تكلم میكردی، سپس گریه كردی و ما هم با شنیدن صدای گریه شما به گریه افتادیم». امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «آری من به یاد الیاس افتادم كه از پیامبران عابد بنی اسرائیل بود،و دعایی را كه او در سجده میخواند، میخواندم، سپس امام ـ علیه السّلام ـ آن دعا و مناجات را به لغت سریانی، پشت سرهم خواند، كه سوگند به خدا هیچ كشیش و اسقفی را ندیده بودم كه همانند آن حضرت آن گونه شیوا و زیبا بخواند، و بعد آن را برای ما به عربی ترجمه كرد و فرمود: الیاس در سجودش چنین مناجات میكرد: اتراك معذبی و قد اظمأتُ لك هو اجری، اَتُراكَ مُعذبی و قد عفَّرْتُ لك فی التراب، اتراكُ مُعذبی و قد اجتنبتُ لك المعاصی، اتراك معذبی و قد اسهرتُ لك لیلی! خدایا آیا براستی تو را بنگرم كه مرا عذاب كنی، با اینكه روزهای داغ به خاطر تو «با روزه گرفتن» تشنگی كشیدم؟ آیا تو را بنگرم كه مرا عذاب كنی، در صورتی كه برای تو، رخسارم را «در سجده» به خاك مالیدم؟! آیا تو را بنگرم كه مرا عذاب كنی با آن كه بخاطر تو، از گناهان دوری گزیدم، آیا تو را ببینم كه مرا عذاب كنی با اینكه برای تو هر شب را به عبادت به سر بردم؟! خداوند به الیاس، وحی كرد: «سرت را از خاك بردار كه من تو را عذاب نمیكنم». الیاس عرض كرد: «ای خداوند بزرگ اگر این سخن را گفتی كه تو را عذاب نمیكنم ولی بعداً مرا عذاب كردی چه كنم؟! مگر نه این است كه من بنده تو و تو پروردگار من هستی. باز خداوند به او وحی كرد: ارفع رأسك فانی غیرُ مُعذبك، انی اذا وعدتُ وعداً و فَیتُ به. سرت را از سجده بردار كه من تو را عذاب نمیكنم، و وعدهای كه دادهام به آن وفا خواهم نمود.
منبع: پایگاه اندیشه قم جهرمی زاده- گروه دین و اندیشه تبیان 10 دی 1389برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : حسین
زمستان زمانی از سال است که دوست دارید بیشتر داخل منزل بمانید چون در این ماهها انواع و اقسام ویروسهای شبه آنفولانزا و سرماخوردگی همه جا وجود دارد. اما وقتی تصمیم میگیرید با این میکروبهای بیماریزا مقابله کنید، استفاده از موادمغذی خوب در رژیم غذاییتان فواید بسیار مثبتی بر سلامتتان خواهد داشت. زمستان نه تنها سرما را همراه خود میآورد و خانهنشینتان میکند، بلکه این خانهنشستنها پرخوریهای بیشتر و احتمالاً اضافهوزن را هم به دنبال خواهد داشت. بههمیندلیل، در زیر لیستی از 21 نکته عالی برای تغذیه زمستانی برایتان گردآوردهایم که امیدواریم برایتان مفید باشد. 1. غذا و فعالیت جسمی اضافه کردن یکی دو کیلو وزن در طول زمستان چندان هم بد نیست. اما برای خیلیها این اضافه کردن وزن سال به سال بیشتر میشود و کنار آمدن با آن معمولاً دشوار است. پس درکنار عادات غذایی سالم، فعالیت جسمی را فراموش نکنید.
2. آب در ماههای زمستان مغزتان کمتر پیام تشنگی صادر میکند اما حتماً از تامین آب مورد نیاز بدنتان مطمئن شوید چون زمستان هوا فقط سرد نیست، بلکه خشک هم هست.
3. سایر مایعات مراقب آنچه مینوشید باشید. بهجز آب، مایعاتی مثل آبمیوههای طبیعی یا آب سبزیجات بسیار خوب هستند. اما سعی کنید از آبمیوهها و کوکتلهای مصنوعی و شکردار که گاهی مملو از خامه هم هستند و میزان بالایی کالری وارد بدنتان میکنند دوری کنید.
4. الکل از نوشیدن الکل به هر صورت و در هر فصلی خودداری کنید چون یک سم مهلک است.
5. تغذیه غذاهای مهمانیها و جشنها معمولاً حاوی مقدار کمی موادمغذی است. اما با کمی تلاش و برنامهریزی میتوانید بسیاری از دستورغذاهای هوسانگیز را با موادمغذی بیشتری درست کنید. درصورت نیاز روش پختوپزتان را تغییر دهید. مثلاً به جای سرخ کردن از روشهایی مثل کباب کردن و بخارپز کردن استفاده کنید تا موادمغذی آن حفظ شود.
6. ماهی ممکن است در طول ماههای زمستان که نور خوشید کمتر میشود با کمبود ویتامین D روبهرو شوید. ماهی منبع بسیار خوبی از این ویتامین و همچنین اسیدهای چرب امگا3 میباشد که به شما کمک میکند هرگونه اختلالات روحیه را با بالا بردن سطح سروتونین در بدنتان از بین ببرید.
7. شکلات خیلیها نمیتوانند هوس شکلات خوردن خود را ترک کنند، مخصوصاً در جشنها و مهمانیها. اما بهتر است در این زمینه هم انتخاب عاقلانه داشته باشید: انواع تیرهتر شکلات با محتوی کاکائو بالا آنتیاکسیدان بسیار بالایی داشته و انتخاب بسیار خوبی بهشمار میرود.
8. آجیل وقتی گرسنهتان شد، به آجیل حمله نکنید، فقط یک مشت از آن کافی است. تقریباً همه آجیلها منبع بسیار خوبی از سلنیوم هستند که برای سلامت ذهن و جلوگیری از افسردگی مفید است.
9. دانهها و غلات کامل فیبر موجود در گندم، جو، نانهای دانه کامل، و برنج تاثیری محافظتی برای سلامت قلب و سیستم گوارش بدن دارند. از خوردن غلات و دانههای فراوریشده خودداری کنید زیرا قسمت اعظم موادمغذی موجود در آنها در مراحل مختلف فراوری از بین میروند.
10. ماست طبیعی ماست حاوی کشت باکتریهای فعال است که به شما برای تقویت سیستم ایمنی بدنتان در زمستان کمک میکند. بهجای ماستهای مصنوعی یا طعمدار، ماست ساده کمچرب را انتخاب کنید. برای خوشمزهتر شدن آن میتوانید انواع میوههای تازه را هم خرد کرده و داخل آن بریزید.
11. مرکبات نارنگی، پرتقال، کیوی، گریپفروت، انگور قرمز و لیمو سالمترین میوههایی هستند که میتوانند در تمام طول سالم بدنتان را تقویت کنند. ویتامین C موجود در همه مرکبات برای تقویت سیستم ایمنی بدن در فصل زمستان اهمیت ویژهای دارد.
12. سبزیجات حتماً در طول روز یک وعده سبزیجات در رژیم غذاییتان استفاده کنید.
13. فیبر برای از بین بردن یبوست در زمستان، رژیمغذاییتان را با انبوهی از فیبر پر کنید. کمی خلاقیت به خرج دهید و برای سالادتان از انواع مختلف میوهها و سبزیجات استفاده کنید. اما دقت کنید که بعوان چاشنی سالاد از سسهای چاقکننده و پرکالری دوری کنید.
14. قند میوه زایلیتول یا سایر قندهای طبیعی که در میوهها و گیاهان یافت میشوند میتوانند انتخاب بسیار خوبی برای جایگزین کردن قندهای مصنوعی باشند.
15. تنقلات وقتی گرسنه میشوید، به جای اینکه به تنقلات پناه ببرید، یک بشقاب سالاد یا میوه یا یک مشت آجیل میل کنید.
16. تنوع به خاطر داشته باشید که هیچ مادهغذایی خاصی وجود ندارد که همه موادمغذی را در خود داشته باشد، ازاینرو در رژیمغذاییتان از انواع و اقسام گروههای مختلف موادغذایی استفاده کنید.
17. تعادل درموقع خوردن غذا، به سهمهای غذایی خود دقت داشته باشید. اگر یک تکه کوچک از یک مادهغذایی خوشمزه بخورید هم از طعم لذیذ آن لذت خواهید برد. سعی کنید تا میتوانید کمتر از قند، نمک، چربی و تنقلات استفاده کنید.
18. جایگزینها دنبال جایگزینهای سالم باشید، مثلاً یک ظرف میوه تازه درمقایسه با سالاد میوه با خامه و شکر بسیار سالمتر و مغذیتر است.
19. گرسنگی نکشید از نخوردن برای ساعات طولانی خودداری کنید چون بدنتان را به حالت گرسنگی کشیدن میبرد و باعث میشود وزنتان بالا رود.
20. ورزش برای سوزاندن کالریهای اضافی که از غذاهای پرکالری مصرف کردهاید، باید فعالیت فیزیکی خود را بالا ببرید.
21. حفظ وزن اگر کم کردن وزن در طول زمستان برایتان سخت است، افسرده نشوید و نترسید. درعوض سعی کنید همین وزن را حفظ کنید و وزن بیشتری اضافه نکنید. یک پستچی انگلیسی که با فریب ۱۰۰۰ کودک در فیس بوک و ببو ، از آنها سوء استفاده جنسی کرده بود ، به ۸ سال زندان محکوم شد. به گزارش بانکی ، "میشاییل ویلیام" تحت عناوین شغلی مختلف ماننده راننده تاکسی، دونده مدرسه ، بازیکن فوتبال و غیره ، ۸ اکانت جعلی در این سایت ها برای خود ایجاد کرده بوده و بدین وسیله جوانان را هدف فکر شوم خود قرار می داد. مجرم ۲۹ ساله ، با تغییر ظاهر خود سعی داشته هویت خود را پنهان کند. وی به ظاهر در میان همسایگان انسان شاد و نیکوکار شناخته شده بود. اما در پس این چهره مثبتی که برای خود ساخته بوده است ، کودکان و نوجوانان را به روش های متعدد به اعمال خلاف اخلاق در شبکه های اجتماعی دعوت می کرده است. استفاده از وب کم ، قرار در پارک و دعوت به منزل خود همه راه هایی است که وی برای رسیدن به اهداف شوم خود از آنها استفاده کرده است. پلیس همچنین هزاران عکس مستهجن از قربانیان را بر روی کامپیوتر شخصی وی پیدا کرده است. یکی از قربانیان وی که دختری ۱۵ ساله است ، پس از آن که به برخی از نوشته های و عکس های غیراخلاقی وی در کامپیوتر این مرد شیطانی پی می برد با پلیس تماس می گیرد. هر چند پلیس ۵۰۰ قربانی این اتفاق وحشتناک را مستقیما شناسایی کرده است، اما طبق شواهد و مدارک بیش از ۱۰۰۰ کودک قربانی این انسان بیمار بوده اند. او در دادگاه علاوه بر کودک آزاری ، برای نگهداری و سعی در سوء استفاده از عکس هایی که در اختیار داشته نیز محکوم شده است. جالب اینجاست که این فرد که نزدیک به ۱۰۰۰ دختر جوان و نوجوان را دچار مشکلات روحی کرده ، تنها به ۸ سال زندان محکوم شده است!
گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی 7 دی 1389برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : حسین
درس معلّم به فرشته ها (1) ![]()
اشاره: از مسائلی که در داستان زندگی آدم ابوالبشر درخشندگی و اهمیت خاصی دارد، مسئله تعلیم اسما به اوست که وجه امتیاز وی از فرشتگان قرار گرفت و فرشتگان پس از مشاهده این حقیقت زبان به اعتراف گشوده و فضیلت و برتری او را پذیرفتند. اما اینکه آن اسمها چه بود و آدم چگونه آنها را فرا گرفت و چرا فرشتگان نتوانستند آنها را بیاموزند، چندان روشن نیست و پی بردن به حقیقت و راز آن، نیازمند بررسی و تعمّق بیشتری است. نویسنده در این مقال، کوشیده است ضمن تبیین راز برتری حضرت آدم از فرشتگان، از حقیقت أسماء پرده گشایی کند. شایان ذکر است در شماره آتی نوشتار حاضر، سوالاتی اساسی و شبهاتی چند پیرامون این حقایق مطرح و پاسخ خواهند یافت. در قرآن نیز تنها چند آیه به صورت کلی به این حقیقت اشاره دارد: آیاتی از سوره بقره (31 ـ 33)، که با صراحت بیشتر از این واقعیت سخن گفته است، آیه 85 سوره اسرا و آیات 1 ـ 4 سوره الرحمن. اما آیات سوره بقره: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماء کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِاسماء هَؤُلاء إِن کنتُمْ صَادِقِینَ؛؟31? و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مىگویید از اسامى اینها به من خبر دهید.» «قَالُواْ سُبْحَانَک لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّک أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ؛ 32 گفتند منزهى تو، ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم.» «قَالَ یا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ و َمَا کنتُمْ تَکتُمُونَ؛?33 فرمود: اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را مىدانم و آنچه را آشکار مىکنید و آنچه را پنهان مىداشتید، مىدانم.» این آیات اولاً به تعلیم اسما به آدم و ثانیاً به عرضه آن بر فرشتگان و ناتوانی آنان از درک آن مربوط میشود. وقتی خداوند به فرشتگان اعلام کرد که میخواهم در زمین جانشین قرار دهم، آنها دو چیز را معیار دانسته و بر اساس آن، حکم به عدم صلاحیت آدم برای این امر کرده و گفتند: اینان فسادانگیز و خونریزند، بدینجهت شایسته خلافت الهی در زمین نیستند درحالیکه ما تسبیحگوی و تقدیسکننده توییم. خداوند در این آیات اشاره میکند که راز خلافت آدم این نیست که آنان خونریز نیستند، چون خونریزی و فساد را از نسل آدم نفی نفرمود و نیز عدم شایستگی فرشتگان برای خلافت این نیست که خدا را تسبیح و تقدیس نمیکنند، زیرا سخن فرشتگان را نیز نفی نکرده است، بلکه معیار برتری آدم و راز و رمز شایستگی او برای خلافت را تحمل و آگاهی او به چیزی میداند که فرشتگان تاب تحمل و استعداد درک آن را ندارند و آن اسمهایی است که غیب آسمان و زمین به حساب میآید و آگاهی بر چنین اسمها و حقایقی، سبب امتیاز آدم بر فرشتگان شده است. به دیگر سخن از این آیات فهمیده میشود که دایرمدار خلافت انسان، علم اوست؛ چون خداوند هم در پاسخ اجمالی به فرشتگان سخن از علم به میان آورده و فرموده است: «انی اعلم ما لا تعلمون»، و هم در مقام پاسخ تفصیلی، تعلیم اسما را مطرح کرده و استعداد آدم به درک آن را بر رخ فرشتگان کشیده و آنها را وادار کرده است، اعتراف کنند که چنین توانی ندارند. آیة الله جوادی آملی نیز گوید: «باید دید این نامهایی که دانستن آن سبب مزیت آدم بر فرشتگان شده، چه بوده که چنین اهمیتی داشته است. مراد از اسما، حقایق غیبی عالم است که به جهت نشانه خدا بودن بر آنها، اسم اطلاق میشود، حقایقی که دارای شعور و عقل و پوشیده در حجاب غیب و مخزون عندالله هستند و خود خزینه اشیای عالماند و به همین جهت دربردارنده همه چیزهایی هستند که در عالم وجود دارد، اعم از غیب و شهود.» ![]() و این بدان معناست که انسان کامل برای خلافت الهی، دارای خصوصیتی است که در فرشتگان نیست، چه او چیزهایی میداند که آنها نمیدانند و هر انسانی که عالمتر است، خلافت الهی را بهتر نمایان میسازد، البته هر علمی چنین ارزشی ندارد که معیار خلافت شود، بلکه علم به اسماست که چنین اثری دارد. بر همین اساس وقتی فرشتگان در جریان خلقت آدم، تسبیح و تقدیس را مطرح ساختند، خداوند در جواب آنان نفرمود: انسان نیز اهل تسبیح و تقدیس است، بلکه عالم بودن او را گوشزد کرد...؛ یعنی علم و معرفت است که از همه اسمها برتر است و به آنان بها میدهد، چنانکه ارزش عبادت نیز به علم و شناخت است، چون آنچه که باعث کمال عبادت میشود، خلوص است و آنچه سبب خلوص میگردد، معرفت است. پس خلیفة الله کسی است که یا بالفعل همه حقایق جهان را بداند و یا از استعداد اطلاع بر آن برخوردار و مظهر جمال و جلال الهی باشد، خلیفة الله کسی است که نه تنها معلم افراد بشر، بلکه معلم فرشتگان نیز باشد و چیزهایی به آنان بیاموزد، که نه تنها آنها را نمیدانند، بلکه جز به وسیله این معلم نمیتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند، لذا فرشتگان پس از آگاهی از علم آدم بر اسما، به ناتوانی خود پی بردند.1 به قول حافظ:
شاعر دیگری گوید:
مراد از اسما چیست؟ در اینکه منظور از این اسمها چیست، اقوالى بیان شده است: صاحب تفسیر اطیب البیان میگوید: «مراد از علم اسما، مجرد شناخت لغت و الفاظ نیست، زیرا اولاً معرفت به لغات و الفاظ، از علوم جزئیه است و جزو کمالات نفسیه و علوم عقلیه نیست تا موجب مقام خلافت خدایى شود، ثانیاً منافى با کلمه «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکةِ» است، زیرا اگر مراد از اسما لغت و الفاظ باشد، مناسب این جمله نیست و نمیشود آن را بر دیگری عرضه کرد. ثالثاً اطلاق اسما بر الفاظ اصطلاح است والّا حقیقت اسم علامت و نشانه شیئى است؛ یعنى اسم چیزى است که به حقیقت اشیا دلالت داشته باشد. از سوی دیگر به قرینه ضمیر هُم در «ثم عرضهم» و «باسمائهم» و کلمه هؤلاء در «باسماء هؤلاء» معلوم میشود که اسما ذوى العقول هستند، از جن و انس و ملائکه یا تغلیب با ذوى العقول است و به قرینه الاسماء که جمع با الف و لام است و مخصوصاً با تأکید به کلمه کل، دلالت بر عموم موجودات از بدو خلقت تا انقراض آن دارد، بلکه میتوان گفت معرفت به اسما صفات الهیه، مثل علم قدرت حیات و عظمت کبریایى و غیر آنها و افعال الهى از قبیل خالقیت، رازقیت، رحیمیت، رحمانیت و علم به اسم اعظم الهى را شامل میشود.»3 در تفسیر نمونه، نیز گوید: «علم اسما چیزى شبیه «علم لغات» نبوده است، بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها بوده است، خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادى و معنوى این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد، همچنین استعداد نامگذارى اشیا را به آدم ارزانى داشت تا بتواند اشیا را نامگذارى کند و هنگام نیاز با ذکر نام، آنها را بخواند و مجبور نباشد عین آن چیز را نشان دهد و این خود نعمتى است بزرگ، ما هنگامى به اهمیت این موضوع پى مىبریم که مىبینیم بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همه ذخایر علمى گذشتگان در نوشتههاى او جمع است، و این به خاطر نامگذارى اشیا و خواص آنهاست، وگرنه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.»4 آیة الله جوادی آملی نیز گوید: «باید دید این نامهایی که دانستن آن سبب مزیت آدم بر فرشتگان شده، چه بوده که چنین اهمیتی داشته است. مراد از اسما، حقایق غیبی عالم است که به جهت نشانه خدا بودن بر آنها، اسم اطلاق میشود، حقایقی که دارای شعور و عقل و پوشیده در حجاب غیب و مخزون عندالله هستند و خود خزینه اشیای عالماند و به همین جهت دربردارنده همه چیزهایی هستند که در عالم وجود دارد، اعم از غیب و شهود.»5 فرمود: اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را مىدانم و آنچه را آشکار مىکنید و آنچه را پنهان مىداشتید، مىدانم.»
در مجمع البیان نیز اقوالی به شرح زیر در این باره نقل شده است: 1ـ قتاده میگوید: منظور از اسمها، معانى و حقیقت آنهاست، زیرا بدیهى است فضیلت در الفاظ و اسامى نیست، جز به اعتبار معنى و حقیقت. وقتى که اسرار و حکمت این نامها را خداوند بیان کرد، ملائکه اقرار کردند که علم و اطلاعى ندارند و اصولاً تا چیزى را خدا به آنها نیاموزد و نگوید، آنان نخواهند دانست. 2ـ ابن عباس و سعید بن جبیر و بیشتر مفسّران میگویند: منظور از نامها، نام تمام صنعتها، اصول و رموز کشاورزى، درختکارى و تمام کارهایى است که مربوط به امور دین و دنیا بوده و خدا به آدم آموخت. ![]() 3ـ برخى گفتهاند: نام تمام چیزهایى که خلق شده، یا نشده و یا بعداً آفریده خواهد شد، به او آموخت. 4ـ على بن عیسى میگوید: فرزندان آدم همه زبانهاى مختلف را از پدر آموختند و پس از تفرقه و پراکندگى، هر دستهاى به زبانى که عادت داشتند، تکلّم میکردند، ولى با این حال به همه زبانها دانا بودند تا زمان حضرت «نوح»، پس از طوفان، بیشتر مردم هلاک گشته و باقیمانده نیز متفرّق شدند و هر قومى، زبانى را که بهتر مىدانستند انتخاب نموده و بقیه زبانها را تدریجاً فراموش کردند. 5ـ از امام صادق(ع) سؤال شد که منظور از نامهایى که خدا به آدم آموخت چیست؟ فرمود: «نام زمینها، کوهها، درّهها، بیابانها و ...، در این هنگام نگاهش به فرشى که بر زمین گسترده شده بود و حضرت به روى آن قرار داشت افتاد و فرمود: حتى نام این فرش را نیز خدا به او آموخت»، و گفته شده که منظور از نامها، نام ملائکه و فرزندان خود آدم بوده است. برخى گفتهاند فواید، امتیازات و نامهاى حیوانات و اینکه از هر حیوانى چه کارى ساخته است را نیز خداوند به او آموخت. نحوه تعلیم خداوند به آدم چگونه بود؟ در این زمینه نیز نظرات مختلفی ابراز شده است: 1ـ خداوند این معانى و اسما را به قلب او الهام کرد و زبانش به آن معانى گویا شد که خود، اعجاز و خرق عادت بود. 2ـ او را به فرا گرفتن آن اسما وادار کرد. 3ـ اول بار، زبان ملائکه را به او آموخت و آدم با آن زبان بقیه زبانها را یاد گرفت. 4ـ خداوند اسمهاى اشخاص را به آدم آموخت، بدین ترتیب که خود آن اشیا را حاضر کرد و بعد، اسم و خاصیت هر یک را به او گفت.
چگونگی نشان دادن اسمها به ملائکه «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکةِ» در اینکه خداوند چگونه این اسمها را بر ملائکه عرضه نموده نیز، در میان مفسرین اختلاف است. در مجمع البیان، وجوهی ذکر میشود: 1ـ خدا معانى آن نامها را آفرید، به طورى که ملائکه آنها را دیدند. 2ـ آنچنان اشیا را در ذهن ملائکه روشن و مجسّم کرد که گویى آنها را میدیدند. 3ـ یک فرد از هر جنس و نوع را بر ملائکه عرضه داشت. و پس از آنکه خداوند موجودات را به آنان نشان داد و از آنها خواست که اسم و خاصیتشان را بیان کنند: «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِاسماء هؤُلاءِ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ»، ملائکه نتوانستند و آدم توانست. به این ترتیب بر ملائکه روشن شد که آدم صلاحیت سکونت در زمین و خلافت آن را دارد. این مطلب بیشتر تأیید میکند که منظور از اسمها که خدا به آدم آموخت، همان شناسایى قوانین طبیعت، آباد کردن زمین، نشاندن درختها و مانند آن است که با زندگى در زمین سازگار میباشد.
ادامه دارد... نوشته ی: جعفر فکری فرآوری: شکوری-گروه دین و اندیشه تبیان
1. تفسیر تسنیم، ج 3 ص 162. 2. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 392. 3. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 505. 4. تفسیر نمونه، ج 1، ص 176. 5 . تفسیر تسنیم، ج 3، ص 162.
منابع استفاده شده: مجمع البیان، ج 1 ص 81 . تفسیر نمونه، ج 1، ص 176. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 4، ص 271. همان، ج 4، ص 796. مجادله (58) آیه 11. آل عمران (3) آیه 164 و جمعه (62) آیه 2. بحار الانوار، ج 1، ص 206. همان، ص177. همان، ص 167. همان، ص 204.
مسابقه ای که در آن "پیامبر" پیروز نشد ![]() اسلام تمرین كارهایى را كه دانستن و مهارت در آنها براى سربازان ضرورت دارد سنت كرده است مسلمانان به مسابقات اسب دوانى و شتردوانى و تیراندازى و امثال اینها خیلى علاقه نشان مىدادند، زیرا اسلام تمرین كارهایى را كه دانستن و مهارت در آنها براى سربازان ضرورت دارد سنت كرده است. بعلاوه خود رسول اكرم كه رهبر جامعه اسلامى بود، عملا در این گونه مسابقات شركت مىكرد و این بهترین تشویق مسلمانان خصوصا جوانان براى یاد گرفتن فنون سربازى بود. تا وقتى كه این سنت معمول بود و پیشوایان اسلام عملا مسلمانان را در این امور تشویق مىكردند، روح شهامت و شجاعت و سربازى در جامعه اسلام محفوظ بود. رسول اكرم گاهى اسب و گاهى شتر سوار مىشد و شخصا با مسابقه دهندگان مسابقه مىداد. رسول اكرم شترى داشت كه به دوندگى معروف بود، با هر شترى كه مسابقه داده بود برنده شده بود. كم كم این فكر در برخى ساده لوحان پیدا شد كه شاید این شتر از آن جهت كه به رسول اكرم تعلق دارد از همه جلو مىزند. بنابراین ممكن نیست در دنیا شترى پیدا شود كه با این شتر برابرى كند. تا آنكه روزى یك اعرابى بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و مدعى شد، حاضرم با شتر پیغمبر مسابقه بدهم. اصحاب پیغمبر با اطمینان كامل براى تماشاى این مسابقه جالب، مخصوصا از آن جهت كه رسول اكرم شخصا متعهد سوارى شتر خویش شد، از شهر بیرون دویدند. رسول اكرم و اعرابى روانه شدند و از نقطهاى كه قرار بود مسابقه از آنجا شروع شود شتران را به طرف تماشاچیان به حركت درآوردند. هیجان عجیبى در تماشاچیان پیدا شده بود. اما برخلاف انتظار مردم، شتر اعرابى، شتر پیغمبر را پشت سر گذاشت. آن دسته از مسلمانان كه درباره شتر پیغمبر عقاید خاصى پیدا كرده بودند، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند؛ خیلى خلاف انتظارشان بود. قیافه هاشان در هم شد. رسول اكرم به آنها فرمود: «اینكه ناراحتى ندارد، شتر من از همه شتران جلو مىافتاد، به خود بالید و مغرور شد، پیش خود گفت من بالا دست ندارم. اما سنت الهى است كه روى هر دستى دستى دیگر پیدا شود، و پس از هر فرازى، نشیبى برسد، و هر غرورى در هم شكسته شود.» به این ترتیب رسول اكرم، ضمن بیان حكمتى آموزنده، آنها را به اشتباهشان واقف ساخت. (1)
برگرفته از داستان راستان تنظیم شده توسط موسوی (1) .وسائل،ج 2/ص 274. |
|||||||||||
![]() |