درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین های اینترنت و آدرس shoorgashti.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

لینکهای غیر اخلاقی حذف می شوند





نويسندگان
بهترین ها و جدیدترین های اینترنت
در این وبلاگ با جدیدترین تصاویر و جدیدترین مطالب دنیای اینترنت در خدمت شما هستیم
جمعه 4 آذر 1390برچسب:طنز , جوک , پ ن پ , , :: 11:21 ::  نويسنده : حسین       

 
سری جدید پـَـ نه پَــ  ( آذر ماه )
 
    پشه نشسته رو پام داره خونمو می خوره , دستم رو بردم بالا بزنمش یهو داداشم میگه   می خوای بکشیش؟! پَـــ نَ پـَـَـ خونش رو خورده می خوام بزنم پشتش آروغ بزنه ببرم بخوابونمش !!
*********************
اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه...هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته
*********************
دیشب با دوستم داشتیم حکم بازی میکردیم ... بی بی انداختم ... میگه بی بی بازی کردی؟
پَـــ نَ پَـــ انداختم وسط یه شوهر خوب واسش گیر بیاریم
*********************
- کارگر هستین؟؟؟
- پَـــ نَ پَـــ...گـاویم...لباس کارگر پوشیدیم میخوایم از بیمه بیکاری استفاده کنیم
*********************
(منو داداشم دو قلوییم)در حال قدم زدن بودیم داداشم چند متر جلوتر از من راه میرفت یارو اول داداشمو دید اومد جلوتر منو دید, رنگش پرید برگشت گفت دو قلویید
گفتم:پـَـــ نَ پـَـــ اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است
*********************
رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن
میگه ۴۰ لیتر؟
پَـــ نَ پَــــ ۴۰ تا قاشق چای خوری
*********************
به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟
پَـــ نَ پَــــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد
*********************
از دل درد دارم میمیرمو جلوی دستشویی دارم پیچ و تاب میخورم . بعد 2 ساعت یارو اومده بیرون میگه دستشویی داری ؟؟
میگم پَـــ نَ پَـــ دیدم فضای مناسب و دلبازیه اومدم موج مکزیکی تمرین میکنم.
*********************
به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ تو نگهشدار من نردبون و میچرخونم!
*********************
دوستم در یخچالو باز کرده,دیده هیچی توش نیس,میپرسه:واقعا خالیه!؟
میگم پَــ نَ پَـــ هیدنشون کردیم که غریبه ها نبیننشون !!
*********************
میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پَـــ نَ پَـــ ژاپونه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم!
*********************
دارم رو تردمیل عینه خر میدووم یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی؟؟
میگم پـَــ نَ پـَـــ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم...!!
*********************
پایان نامم تموم شده زنگ زدم به استاد میگه میخوای دفاع کنی؟پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام حمله کنم
*********************
پریشب تو خیابون میرفتم داشتم با فندکم بازی میکردم،
پلیس رد شده میگه اون چیه؟ فندکه؟میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ مشعل المپیکه دارم میبرم لندن!!
*********************
رسیدیم پشت در خونه ، کلید نداشتم به داداشم میگم کلیدتو بده،
میگه میخوای درو باز کنی؟ میگم پَـــ نَ پـَــــ میخوام بدمش به حسین تهی از معطلی درش بیارم….
*********************
۲ ساعته از بیرون صدای قار قار میاد…داداشم میگه صدای کلاغه ؟
میگم پــَ نَ پـــَ قناریه متال میخونه!!!!
*********************
رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کن!
*********************
با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم.
دوستم میگه:شیرِ؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ… گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!!
*********************
دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟
میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!!
*********************
داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته، برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو باز کرده با تعجب میپرسه حامد تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟
میگم:پَــــ نَ پَــــ حامد رسید من دیلیوریشم…
*********************
به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟
میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد…
*********************
واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه :شما برای آگهی استخدام اومدین؟
گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ اومدم بگم اصلا رو من حساب نکنین!!!!!
*********************
رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟
گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم !
*********************
رفتم خونه دوستم کامپیوترش خرابه… میگم پاورت
سوخته کامل! میگه یعنی یکی دیگه بگیرم ؟ میگم پَـــ نَ پَــــ سوختگیش جدی نیست پماد سوختگی بزنی خوب میشه
*********************
. میگم دیشب یه پشه اومده بود تو اتاقم میگه کشتیش؟
پَــــ نَ پَـــــ اومدم بِزنم، نتونستم ، خونِ من تو رگهاش جریان داشت! ،یهو گفت بابا …!! بعدشم نشَستیم دوتایی تا صبح گریه کردیم ، گوشه اتاق
*********************
رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.یارو اومده میگه میخوای
ثبت نام کنی؟ پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم..
*********************
هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم …
آمپولارو دادم به پرستاره …میگه آمپول بزنم؟
پَ نه پَ توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!
*********************
عکس نیمه ی راست صورتم رو گذاشتم فیس بوک
اومده میگه : عکس نصفه گذاشتی رو پروفایلت ؟
میگم : پـَ نه پـَ توی حراج بودم ۵۰ در ۱۰۰ تخفیف بهم خورده این شکلی شدم
*********************
رفتم دم مغازه به یارو میگم قرص پشه داری؟ میگه واسه کشتنش میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا سردردش میخوام!!!
*********************
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
*********************
داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم. اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم.
*********************
تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم می‌خوای گاز بزنی‌؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ من می‌خوام لیس بزنم !
*********************
رفتم بانک پول بگیرم. کارمنده میگه پول رو میبرین؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم
*********************
دارم به خواهر زاده ام دیکته می گم... رسیده آخر خط، می گه برم سر خط؟
پـَـ نه پَــ، بقیشو رو فرش بنویس!
*********************
داشتیم تو خیابون قدم می زدیم كه یهو صداى ترمز شدیدى اومد و دو تا پا كه یكى عمودى یكى افقى رو هوا بود... خلاصه ملت جمع شدن بالای سر طرف، كه در این هنگام راننده پیاده شد و در كمال خونسردى گفت: آقا چیزیتون شد؟ یارو هم با همون وضع و صورت خونى مالى در حالی كه به سختى نفس می كشید گفت: پـَـ نه پَــ، خودمو انداختم زمین از داور پنالتى بگیرم!
راننده گفت: نمكدون! منظورم اینه كه می خواى زنگ بزنم اورژانس؟
یارو گفت: پـَـ نه پَــ، زنگ بزن برنامه نود، عادل اینا كارشناسى كنن صحنه پنالتى بود یا نه!
*********************
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده می گه چیزی شکوندی؟
پـَـ نه پَــ، شیشه نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین!
*********************
کله صبحی رفیقم می‌خواست بیاد درس بخونیم، بهش زنگ زدم گفتم دوتا نون هم بگیر بیار.
گفت واسه صبحونه؟
پـَـ نه پَــ، واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون!
*********************
خواهرم از بیرون میاد خونه... می‌بینه پشت سیستمم... می گه کامپیوتر روشن کردی؟ پـَـ نه پَــ، دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه!
*********************
تو هواپیما نشستم دارم دعا می‌خونم بغل دستیم می‌گه دعا می‌کنی سالم برسی؟
پـَـ نه پَــ، دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می‌کنم سقوط کنیم!
*********************
زنه شکمش اومده جلو، رفیق ما می پرسه این خانم حامله است؟
پـَـ نه پَــ، این زن آقا گرگه ‌است، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده به شوهرش!

 

          

 



شنبه 7 اسفند 1389برچسب:, :: 21:58 ::  نويسنده : حسین       

اس ام اس خنده دار و سرکاری جدید اسفند 1389

اس ام اس های جدید خنده دار - parsfun.net

در خواب بدیدم ۷ دختر لاغر ، ۷ پسر چاق را خوردند !

تعبیر : قحطی شوهر در راه است !

 

.

.

.

خدا شونه هامون رو فقط برای اینکه کوله بار غممون رو روش بذاریم نیافریده

آفریده که بعضی وقتها بندازیشمون بالا و بگیم :

“به من چه !”

.

.

اس ام اس خنده دار

.

یا رب ز کرم جزای نیکی بفرست

ماشین و آپارتمان شیکی بفرست

من میل به تک خوری ندارم، لطفا”

از این دم بخت ها شریکی بفرست

.

.

.

چشماتو نگاه کردم تمام آفرینش خدا رو توش دیدم

لوس نشو تو چشات خودمو دیدم !

.

.

.

( د U سT د A ر M )

مدل جدیدش هست !

قبلیا خیلی تکراری شده بود !

.

.

.

شعر  جدید سعدی پس از حذف یارانه ها :

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو تانی لقمه نانی به کف آری و سریعا بخوریش!

.

.

.

غضنفر تو جنگل داشته راه میرفته لاشه یه روباه رو میبینه رو زمین میگه :

وای خوب شد مرده و الا گولم میزد !

 

.

.

.

به دلیل گرانی نان

بازی نون بیار کباب ببر

غیر قانونی اعلام شد!

.

اس ام اس سرکاری اسفند

.

.

گدا میره در خونه‌ی یه پیرزن و پیرزنه عصبانی میاد دم در و میگه باز اومدی گدایی؟

گدا هم بر میگرده میگه چیه انتظار داشتی بیام خواستگاری؟

.

.

.

بازی قدیمی و پر طرفدار « نون بیار کباب ببر »

به دلیل تعارض با واقعیت موجود در جامعه و تخیلی بودن آن از جمع بازی ها حذف و بازی

« چندین سیخ کباب بیار تا بتونی لقمه نونی ببری » جایگزین آن شد !

.

.

.

 

این یکی اس ام اس نیست ! :

شوهره میاد خونه به زنش میگه:

من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون

زنش میگه: چرا این کار رو کردی، ببین خونه چقدر بهم ریخته است

ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست

شوهره میگه: میدونم ولی اشکالی نداره

زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟

شوهرمیگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره !

.

.

.

این یکی هم اس ام اس نیست ! :

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند

ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد

یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید

دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود

مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم

کافیست از تو سریعتر بدوم

و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!

 

پارس فان دات نت



شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, :: 10:43 ::  نويسنده : حسین       

لطیفه های قرآنی (2)

خنده

شماره گذشته را از اینجا ببینید

 

امام من و امام تو

پس از شهادت امام صادق علیه السلام ، ابو حنیفه به مؤمن طاق-که از شاگردان آن حضرت بود- به طعنه گفت:

امام تو از دنیا رفت.

مومن طاق فورا گفت:

اما امامک {...من المنظرین...الی یوم الوقت المعلوم }؛اما پیشوای تو (شیطان) از مهلت یافت‌گان است، تا آن روز معلوم.

 

 

آیه‌ای مناسب با سنگ قبر

سلطان محمود غزنوی، برای خود قبری ساخت و به یکی از نوکران گفت:

آیه‌ای مناسب پیدا کن تا بر روی سنگ قبر حکّ کنیم.

نوکر گفت:

قربان! بنویسید:

هذه جهنم التی کنتم توعدون: این همان دوزخی است که به شما وعده داده می‌شد.

 

 

این گور تو چنان که رسول خدای گفت

 

یا روضه‌ی بهشت است یا کَنده سعیر

 

 

 

پرسش ناراحت کننده

مردی قطعه زمینی در مجاورت زمین شخص دیگری داشت و هر سال، بخشی از زمین را ضمیمه‌ی زمین خود می‌ساخت. روزی صاحب زمین اولی به دومی گفت: علت نقصان و کاستی زمین چیست؟

دومی: مگر نشنیده‌ای که خدا می‌گوید:

او لم یروا انا نأتی الارض نقص‌ها من اطراف‌ها...

خنده کودک

آیا ندیدید که ما پیوسته به سوی زمین می‌آییم و از اطراف (و جوانب) آن کم می‌کنیم!؟

اولی گفت: پس علت افزونی زمین تو چیست؟

دومی:

{...ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء...}؛ این فضل خداوند است، به هر کس (و شایسته ببیند) می‌دهد.

اولی: آخر چرا زمین تو هر سال بیشتر می‌شود و زمین من کم؟

دومی:

{یایی‌ها الذین آمنوا لا تسالوا عن اشیاء إن تبد لکم تسؤکم...}؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید !

از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می‌کند.

 

و والدی بلا ولد

مردی فرزند خود را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بیاموزد .  

روزی از فرزندش پرسید:به کدام سوره رسیده‌ای؟

گفت:

لا اقسم بهذا البلد و والدی بلا ولد؛((قسم به این شهر که پدرم بی فرزند است.))

پدر گفت:

به جان من که ، کسی که تو فرزندش باشی ، واقعا بلا ولد است.

 

عسل صد در صد طبیعی

کسی "ابوالعینا" را بر سر سفره‌ای که مردم نیز به پالوده عسل میهمان بودند، دعوت کرد.

ابوالعینا، پس از خوردن مقداری از آن، دید که چندان شیرینی ندارد، گفت:

عُمِلَت قبل ان {...اوحی ربک الی النحل...}؛

این پالوده قبل از آنکه پروردگار تو به زنبور عسل وحی(الهام غریزی)کند،ساخته شده است.

 

تنظیم: شکوری- بخش قرآن تبیان



شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, :: 7:25 ::  نويسنده : حسین       

لطیفه های قرآنی (1)

 


 

 

پیشنمازی در نماز، پس از حمد، سوره نوح را می‌خواند. در همان آیه اول (انا ارسلنا نوحا) (ما نوح را فرستادیم) بازماند و بیش از آن، به یاد نیاورد.

مامومی- که حوصله‌اش سر رفته بود- گفت: اگر نوح نمی‌رود، دیگری را بفرست و ما را باز رهان!

 


 

خنده

آرزوی کافر

قطب الدین علامه شیرازی،به فضل و کمال و ظرافت مشهور و میان او و شیخ اجلّ سعدی مُطایَبه و شوخی معمول بود. یکی از اتابکان شیراز ساختن مسجدی را شروع کرد.خود او هم دست به کار شد و مردم نیز برای خشنودی او سر کار حاظر می‌شدند.

سعدی و قطب الدین هم گاهی در آنجا حضور می‌یافتند. اتابک علاوه بر حسن و جمال ذاتی هنوز موهای صورتش نرسته بود.

روزی هنگام نصب خشتی مقداری گِل بر صورت اتابک افتاد،قطب الدین این آیه را خواند:

یا لیتنی کنت ترابا:ای کاش، خاک بودم.

اتابک نفهمید که وی چه گفت:از شیخ سعدی پرسید:قطب چه گفت؟

سعدی گفت:

یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا:کافر می‌گوید:ای کاش خاک بودم.

 

عصا که مالم آدم نبود!

شخصی در زمان قدیم که قرآن می‌نوشت. به این آیه رسید که: (عصی آدم ربه فغوی). فکر کرد و گفت: این آیه غلط است. پس نوشت: «عصا موسی ربه» بعد گفت: عصا که مال آدم نبود، مال موسی بود!

علی به من گفت: سلاماً!

مهدی عباسی، سومین خلیفه عباسی بود. او، پسر منحرفی به نام «ابراهیم» داشت که نسبت به حضرت علی(ع) کینه خاصی داشت. وی، روزی نزد مأمون، خلیفه عباسی آمد و به او گفت: در خواب، علی(ع) را دیدم که با هم راه می‌رفتیم، تا به پلی رسیدم. او، مرا در عبور از پل، مقدم داشت. من به او گفتم: تو ادعا می‌کنی که امیر بر مردم هستی؛ ولی، ما از تو به مقام پادشاهی سزاوارتریم. او به من پاسخ رسایی نداد. مأمون گفت آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟ ابراهیم گفت: چند بار به من سلام کرد و گفت: سلاماً... سلاماً.

مأمون گفت: او، تو را نادانی که قابل پاسخ نیستی، معرفی کرده است، چرا که قرآن در توصیف بندگان خاص خود، می‌فرماید: (و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً) (بندگان خاص خداوند رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می‌روند و هنگامی که جاهلان آن‌ها را مخاطب سازند، به آن‌ها سلام می‌گویند و با بی اعتنایی و بزرگواری می‌گذرند.)

خنده کودک

پیرزن به بهشت نمی‌رود!

روزی، پیرزنی به حضرت محمد(ص)گفت: «از خداوند بخواهید، که مرا به بهشت ببرد!»

پیامبر خدا فرمودند: «پیرزن‌ها به بهشت نمی‌روند!»

پیرزن شروع به گریستن نمود. حضرت (ص) تبسم کرده و فرمودند: مگر سخن خداوند را نشنیده‌ای که: (انا انشاناهن انشاء فجعلناهن ابکارا) (سوره واقعه آیه36 و 35). «یعنی، زنان در بهشت، به صورت دوشیزگان جوان درمی آیند». یعنی، پیرزنان، جوان می‌شوند و سپس، داخل بهشت می‌گردند.

 

 

اگر نوح نمی‌رود!

پیشنمازی در نماز، پس از حمد، سوره نوح را می‌خواند. در همان آیه اول (انا ارسلنا نوحا) (ما نوح را فرستادیم) بازماند و بیش از آن، به یاد نیاورد.

مامومی- که حوصله‌اش سر رفته بود- گفت: اگر نوح نمی‌رود، دیگری را بفرست و ما را باز رهان!

 

آیا اطمینان نداری!

همسایه «اصمعی»، از او چند درهم قرض کرد. روزی، اصمعی به او گفت: آیا به یاد قرضت هستی؟

همسایه گفت: بله! آیا تو به من اطمینان نداری؟

اصمعی گفت: چرا. مطمئنم؛ اما مگر نشنیده‌ای که حضرت ابراهیم(ع)، به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: (اولم تومن) (مگر ایمان نیاورده ای؟).

ابراهیم پاسخ داد: (بلی ولکن لیطمئن قلبی). چرا. ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.» (منبع:نشریه بشارت- ش77)

 

شیطان می‌آید

روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مومن طاق،شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام

از دور پیدا شدو به طرف آن‌ها متوجه گردید. وقتی نگاه ابوحنیفه به او افتاد از روی دشمنی به اصحاب خود گفت:

قد جاءکم الشیطان:شیطان به سوی شما آمد.

وقتی مومن طاق این سخن را شنید و نزدیک آمد این آیه را خواند:

...انا ارسلنا الشیطان علی الکافرین تؤزهم ازّا:ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند.

گردآوری: شکوری

 بخش قرآن تبیان



صفحه قبل 1 صفحه بعد